اکبر گنجی کیست؟
اکبر گنجی در روز ۱۱ بهمن ۱۳۳۸ در کوی «سیزده آبان شهر ری» تهران به دنیا آمد.
پدرش که کارگر پمپ بنزین بود در روز اول خرداد ۱۳۷۶ درگذشت. درست در روزی
که جسد پدر را دفن می کردند، انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری برگزار شد.
او یک خواهر و دو برادر دارد. همسرش"معصومه شفیعی" نام دارد و دو دختر به نام های
«رضوانه» و «کیمیا» دارد .اکبر گنجی دوران دبستان و راهنمایی را در همان محله ۱۳ آبان
گذراند و سپس به "هنرستان صنعتی" شهرری رفت و تا سال ۱۳۵۷ که انقلاب ایران آغاز
شد، در هنرستان درس می خواند.
آثار و کتب
کتابهای نوشته شده توسط اکبر گنجی که به ماجرای قتلهای سیاسی دهه
شصت و هفتاد میپردازند:
تلقی فاشیستی از دین و حکومت
برای تمام فصول
تاریکخانه اشباح
عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری
مقالات گنجی پس از خروج موقت از کشور
ملاحظاتی پیرامون سرکوب زنان
جمهوری اسلامی: نظام سلطانی یا فاشیستی؟
دولت احمدی و مجلس سلطانی
بیرحمی و عظمتطلبی شبه فاوستی سلطان
به کام سلطان، به زیان دموکراسی
صدای سلطان و صدای آزادی
حق بهایی بودن و بهایی صاحب حق بودن
همجنسگرایی: اقلیتی ناحق؟ و فاقد حقوق!؟
گزارههای غلط و غیر عقلانی در اسلام منبع
مجموعه مقالات قرآن محمدی[۱]
در راستای بصیرت افزایی و تبیین ناگفتههایی از تاریخ انقلاب، اقدام به معرفی منحرفین و
مدعیانی نموده است که بعد از گذشت سه دهه از انقلاب، نقاب از چهره واقعی خود برداشته
و در راه دشمنی با جمهوری اسلامی ایران قدم گذاشتند، مشرق در سلسله گزارشهایی با عنوان
"یاران اصلاحات"، اقدام به معرفی چهرههای اصلی جریان اصلاحات میکند که سومین گزارش
مختص به معرفی "اکبر گنجی" است.
۱۳۵۸ وارد سپاه پاسداران شد و در واحد عقیدتی که در آن روزها با عنوان واحد ایدئولوژی خوانده
می شد به فعالیت پرداخت. او همزمان در مرکز تحقیقات سیاسی ایدئولوژیک سپاه پاسداران در
قم فعالیت می کرد. اکبر گنجی از جمله افرادی بود که پس از سال ۱۳۶۰ با سیاست های حضرت
امام(ره) مبنی بر ادامه جنگ مخالفت کرد. وی در سال ۱۳۶۲ در یک سخنرانی علنی در پادگان ولی
عصر به سیاست ادامه جنگ اعتراض کرد و آن را بی فایده دانست و فرماندهان سپاه را متهم کرد
که سپاه را آلت دست سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی کرده اند و خواستار برکناری فرماندهی
سپاه شد.
زمان نماینده ایشان در سپاه بود، فرماندهی سپاه و سیاستهای نظام مبنی بر ادامه جنگ را
مورد تأیید قرار داد. از سوی دیگر دادستانی سپاه نیز این برخورد را تمرد در شرایط جنگی دانست و
برای گنجی خواستار اشد مجازات یعنی حکم اعدام شد. اما با وساطت آیت الله منتظری و شیخ
یوسف صانعی این موضوع منتفی شد. وی در سال ۱۳۶۳ از سپاه استعفا داد.
در اینکه گنجی با اعضای نهاد اطلاعات نخست وزیری مانند سعید حجاریان که بنیانگذاران
اصلی وزارت اطلاعات بودند، ارتباطاتی داشته شکی وجود ندارد اما هرچند افراد بسیاری معتقد
به همکاری وی با وزارت اطلاعات می باشند، خود وی مدعی است که "من هرگز در هیچ زمانی
با وزارت اطلاعات کار نکردم".
که در آن زمان توسط سید محمد خاتمی اداره می شد رفت و در کنار کسانی مانند سعید پورعزیزی
مصطفی تاج زاده، کیومرث صابری، محمد علی ابطحی، جواد فریدزاده مشغول به کار شد. او اوایل
سال ۱۳۶۶ به عنوان کارمند "خانه فرهنگ ایران" در ترکیه به آنکارا رفت و پس از سه سال در
آغاز سال ۱۳۶۹ به ایران بازگشت.
ناتمام خود را به پایان رساند و لیسانس ارتباطات خود را گرفت و در سال ۱۳۷۱ نیز فوق لیسانس
خود را در همان رشته به پایان برد.
گنجی در کنار نوآم چامسکی
بعد از بسته شدن کیهان فرهنگی و استعفای خاتمی از مؤسسه کیهان، اعضای حلقه کیان نیز به شکل دسته جمعی از کیهان استعفا داده و «مجله کیان» را از اواخر سال ۶۹ راه اندازی کردند. ماهنامه جدید با مدیر مسئولی "رضا تهرانی" و سردبیری "شمس الواعظین" شروع به کار کرده بود و محملی جهت نشر افکار اعضای این حلقه فراهم نموده بود. او از زمان تأسیس کیان همیشه در آن نشریه به عنوان یکی از اعضای شورای سردبیری بود و مقالات تئوریک خود را با نام مستعار "حمید پایدار"در کیان چاپ می کرد. وی علاوه بر این، در انتشارات "صراط" درس ها و سخنرانی های سروش و افراد همفکر خود را در محفل کیان به سرعت چاپ و توزیع می کرد.
وی در دوران شهرداری غلامحسین کرباسچی، به همراه افرادی چون ماشاء الله شمس الواعظین، احمد ستاری، سعید پورعزیزی، اکبر گنجی، بهروز گرانپایه، سید ابراهیم نبوی، فریدون عموزاده خلیلی، فاطمه راکعی، محسن اشرفی، علی اصغر رمضانپور و بسیاری دیگر که بعدها جنبش مطبوعات اصلاح طلب را شکل دادند، در روزنامه "همشهری" شهرداری تهران مشغول به فعالیت شد.
گنجی که به علت سخنرانی توهین آمیز خویش در دانشگاه شیراز تحت عنوان "تلقی فاشیستی از دین" مدتی در زندان به سر می برد، بعد از آزادی، عضو شورای سردبیری نشریه "راه نو" و نیز برخی از روزنامه های زنجیرهای آن دوران از جمله صبح امروز، خرداد، فتح و برخی روزنامه های دیگر درآمد.روزنامه هایی که پایگاه اصلی جنگ روانی اصلاح طلبان برای وارونه نشان دادن واقعیت های موجود در جامعه، ناکارآمد نشان دادن نظام و فشار به ارکان نظام برای گام برداشتن به سوی تحقق نظامی سکولار و غیردینی محسوب می شد.
قتلهای زنجیرهای و عالیجناب سرخپوش
قتلهای زنجیرهوار تنی چند از نویسندگان از جمله داریوش فروهر و همسرش پروانه مجد اسکندری، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده – که غالباً از اعضای کانون نویسندگان بودند - در آذر ماه ۱۳۷۷ از وقایع مشکوک و مرموزی بود که فضا را برای موج سواری فرصتطلبانی همچون گنجی فراهم نمود.
با افشای خبر این قتلها، مقام معظم رهبری بلافاصله ریاست جمهور وقت را موظف به تشکیل کمیته ویژه ای را با عضویت ۳ وزیر نمودند و اختیارات ویژهاى را به رئیس جمهور واگذار کردند، به طورى که در این پرونده هاى قضایى، هیأت ویژهى پىگیرى، گزارش هاى خود را به طور مرتّب به رئیس جمهور ارائه مى کرد.
در تاریخ ۱۵/۱۰/۱۳۷۷، وزارت اطلاعات با انتشار بیانیهای مسئولیت این قتل ها را به معدودی از "همکاران مسئولیتناشناس، کجاندیش و خودسر این وزارت که بیشک آلتدست عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بیگانگان دست به این اعمال جنایتکارانه زدهاند" نسبت داد.[۱۶]
نگاهی به سابقه افراد کشته شده در این ماجرا، نشان می داد که این افراد آنقدر حاشیه ای و ناشناخته بودند که دلیلی برای برخورد قهرآمیز نظام با آنان وجود نداشته و چنانچه نظام میخواست با این اقدام مخالفان خویش را از پیش روی بردارد، افراد بسیار تأثیرگذارتری باید مورد هدف قرار می گرفتند.[۱۷] با تحقیقات صورت گرفته از سوی دستگاه قضایی و اعتراف برخی متهمان ثابت گردید که این اقدامات برنامه هایی از پیش طراحی شده با همکاری دستگاه های اطلاعاتی خارجی برای تضعیف سیستم امنیتی کشور و سلب اعتماد از آن و متهم نمودن نظام اسلامی به دیکتاتوری و بهره گیری از خشونت برای پیشبرد اهداف حکومت بود.
در این میان، در حالی که هنوز موضوع قتلها ابعاد روشنی نیافته بود و همه گروهها این جنایات را محکوم میکردند، مشارکتیها به همراه ملی - مذهبیها و رادیوهای ضدانقلاب، انگشت اشاره خود را به سوی جناح ارزشگرا و اصل نظام اسلامی نشانه گرفتند. عزتالله سحابی، رهبر ملی- مذهبیها که به اتهام براندازی بازداشت و اعترافات تکاندهندهای در رابطه با کودتا علیه نظام داشت، جناح اصولگرا را به اجرای قتلها متهم میسازد: «انتساب جنایتهای اخیر به جناح انحصار غیرقابل انکار است چرا که نظریهپردازها، مبلغها، مجوز شرعی صادرکنها و فتوابدهها، همه در این جناح مقابل قرار دارند».
این افراد همچنین با عطش خاصی به "مقتولسازی" پرداختند. طبق سناریو، هر فعال سیاسی که در سال های گذشته سکته کرده بود و یا در اثر تصادف جان باخته بود، باید به فهرست قتلهای زنجیرهای افزوده میشد. عمادالدین باقی و اکبر گنجی این مأموریت را بر عهده داشتند. عمادالدین باقی در ۳۰/۱۰/۱۳۷۷ در مقالهای که روزنامه خرداد آن را به چاپ رسانید از ۱۸ نفر به عنوان مقتولین نام برد و اکبر گنجی، که ید طولایی در طرح مدعیات بیسند دارد، در روزنامه آفتاب امروز، ارگان حزب مشارکت، این رقم را تا ۱۲۰ نفر افزایش داد و طبق روال گذشتهاش، نه نامی از مقتولین آورد و نه دلیلی بر ادعای خود ذکر کرد و نوشت که در ذیل پروژه قتلعام درمانی در دهه گذشته، به طور متوسط در هر ماه یک نفر به قتل رسیده است.
در این میان با توجه به اینکه این قتل ها در فاصله کوتاهی قبل از انتخابات مجلس ششم برگزار شد، اکبر گنجی تلاش کرد با بهره گیری از فضای ایجاد شده و با هدف جلوگیری از ورود اکبر هاشمی رفسنجانی به مجلس ششم با نگارش کتاب "عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری" که در واقع مجموعه ای از یادداشت ها و گفتگوهای وی با روزنامه های اصلاحطلب بود، مجموعه ای از تهمت ها و اتهامات بی پایه و اساس را متوجه ساختار نظام و برخی از ارکان آن ساخت. وی در این کتاب بدون نام بردن از آقای هاشمی، به گونه ای قلم راند که همه اذهان را متوجه وی ساخته و او را "عالیجناب سرخپوش" یا "شاه کلید" فهم قتل های زنجیره ای دانست که "عالیجنابان خاکستری" قتل ها و جنایات فراوانی را در طول چندین سال به دستور وی انجام داده اند.
این کتاب در برهه یکساله منتهی به انتخابات مجلس ششم نزدیک به سی بار تجدید چاپ شده و در کنار مقالات و یادداشت های پر تعداد و البته هتاکانه ای که با استفاده از روزنامه های زنجیره ای وابسته به این طیف به چاپ می رسید، تلاش شد تا از راهیابی اکبر هاشمی رفسنجانی به مجلس شورای اسلامی و ریاست احتمالی وی بر مجلس را "به معنای حذف شعار توسعه سیاسی و در نوردیدن تومار دولت خاتمی"[۲۱] جلوه دهد و به هر نحو ممکن از وقوع آن جلوگیری نماید.
دفاع از همجنسبازی
اکبر گنجی در مقاله ای به نام "همجنس گرایی اقلیتی ناحق و فاقد حقوق" که مستقیماً در پاسخ به آرای "محسن کدیور" درباره عدم جواز عقلی و شرعی همجنسگرایی در روشنفکری دینی نوشته شده پس از ذکر آرای او همجنسگرایی را "همچون یهودیت و بهائیت و تسنن و تشیع، یک سبک متفاوت زندگی محسوب" می کند و مینویسد:
"کدیور میگوید مجازات شدید همجنسگرایان از احکام ثابت و دائمی شرعی است. ملاک و معیار تمایز احکام موقت از دائمی چیست تا بر اساس آن ملاک گفته شود مسألهای جزو احکام دائمی اسلام است؟ کدیور میگوید مسلمانی مطلقاً با همجنسگرایی نمیسازد. ملاک و معیار مسلمانی چیست تا بر مبنای آن ملاک بفهیمم چه چیز با مسلمانی سازگار است و چه چیز ناسازگار؟...
زیر سؤال بردن الهی بودن قرآن
اکبر گنجی به تدریج پای خود را از حد زیر سؤال بردن نظام جمهوری اسلامی فراتر نهاد و به تقلید از افرادی چون سروش و شبستری و به اسم "عقلانی کردن معتقدات دینی" به انکار بدیهی ترین اعتقادات مسلمین همچون کلام خدا بودن قرآن کریم، خاتم بودن پیامبر اسلام، وجود زندگی پس از مرگ و... پرداخته است.
گنجی با ایجاد شبهاتی بی پایه و اساس پیرامون سخن خدا بودن قرآن کریم، مدعی می شود قرآن می تواند سخنی غیرالهی و برساخته ذهن پیامبر باشدچرا که دارای تناقضات عدیده ای است! حال آنکه سخن خدا باید مبری از تناقض باشد.
وی با طرح این سؤال که "آیا گزاره "قرآن کلام خداست"، مدعایی قابل اثبات و خرد پذیر است؟ از میان دو مدل رقیب ، "قرآن کلام خداست" و "قرآن کلام محمد است" ، احتمال صدق کدامیک بیشتر است؟» می گوید: "تمام ادعای پیامبر اسلام این است که جبرئیل کلام خدا را به اطلاع او رسانده است. حتی اگر اثبات وجود خدا امکان پذیر باشد، اثبات سخن گفتن خدا با یک شخص محال است". وی در نهایت با طرح این مقدمات مدعی می شود که "این مدعا که "قرآن سخن پیامبر است" ، سخنی غیر دینی نیست".
انکار وجود امام زمان(عج)
گنجی پس از طرح ادعای "کلام پیامبر بودن قرآن" با نگارش مجموعه مقالاتی تحت عنوان "امام زمان به چه کار فقها میآید؟" به طرح ادعاهایی به تردید در وجود امام عصر(عج) پرداخت و مدعی شد "تاکنون حتی یکدلیل بر وجود ”موجود مقدس و معصومی با عمر بیش از هزار و دویست سال" (مهدی موعود) اقامه نشده و اساساًاقامه شدنی نیست».
وی سپس با ژستی متفکرانه! مدعی شد اولاً دلیل تاریخی متقنی در اثبات وجود امام دوازدهم شیعیان وجود ندارد و ثانیاً "به فرض آنکه بتوان از طریق تحقیقات تاریخی، اثبات کرد که امام یازدهم شیعیان فرزندیداشته اند، ادعای طول عمر بیش از هزار و دویست سال، با علم تجربی مدرن تعارض دارد" .
وی سپس تلاش نمود تا اعتقاد به منجی و موعود آخرالزمان را مختص شیعیان جلوه دهد و با طرح این بحث که «در قرآن هیچ سخنی از موجودی به نام امام زمان، فرزند امام یازدهم شیعیان نیست»، مدعی شد «به همین دلیل اهل تسنن و شیعیان غیر دوازده امامی به وجود امام دوازدهم شیعیان باور ندارند. لذا می توان مسلمان یا شیعه بود و به وجود امام زمان باور نداشت».
این در حالی است که نه تنها تمام اهل سنت بلکه بسیاری از صاحبان ادیان توحیدی به وجود منجی آخرالزمان اعتقاد دارند و در برخی صحاح سته - معتبرترین کتب روایی اهل سنت - حتی بابی به نام "مهدی" وجود دارد که حکایت از باورمندی آنها به این مساله است.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: